نقدی بر سریال ویدئویی «گنج مظفر» ساکن و بی تحرک
 
باني فيلم آنلاين : دیدن سریال « گنج مظفر» تولید شده در سال ۸۶ و پخش شده در سال ۹۲ ، اگر هیچ دستاوردی نداشته باشد لااقل ثابت کرد که این دست از کارها ، کاملا دارای تاریخ مصرف بوده و در نتیجه دارای ارزش های هنری نمی تواند باشد؛ چه در محتوا و چه در فرم.

در زمانه‏ای که چشمان مخاطب مورد هجوم تصاویری مملو از رنگ و نور و جذابیت‏های بصری و ریتم تند تصاویر قرار دارد، دیدن کاراکتر‏هایی خشک و بی جان، ساکن و بی‏تحرک، نشسته بر مبل و صندلی - ونه حتی حرکت دوربینی - با رنگ‏های مرده قهوه ای بسیار عذاب‏آور و در تضاد مستقیم با هدف کمدی و طنز است.
عده‏ای دور هم جمع شده‏اند تا با یافتن سه تکه گمشده از یک نقشه گنج ، پازل را کامل کنند و گنج را به دست آورند. آدم‏هایی که در زندگی‏شان حتی یک کار مثبت هم نکرده‏اند و به قول معروف نان بازوی‏شان را نخورده‏اند، در طمع دستیابی به گنج هستند. مگر داستان « ویلای من» کار متاخر مهران مدیری نیز، غیر از این بود؟!
شخصیت‏های سریال جملگی دچار نوعی بلاهت و کج فهمی هستند که این نوع شخصیت‏ها کم کم به عنصر اصلی آثار مدیری تبدیل شده‏اند؛ حتی شخصیت‏های فرعی داستان و یا سیاهی لشگر‏ها، تا جایی که مسوولان کاخ قادر به تشخیص مهران مدیری جعلی یا همان خان مظفر نیستند و به همین ترتیب سرباز نگهبان کاخ، پلیس راهنمایی و رانندگی و... . استفاده از شخصیت واقعی مهران مدیری هم ، دارد تبدیل به تکرار می‏شود هم در مرد دو هزار چهره و هم در اینجا.
شوخی‏ها و موقعیت‏هایی که قرار است ما را بخندانند به ساده‏ترین شکل ممکن اجرا شده‏اند: به عنوان نمونه خانواده مظفر برای یافتن سومین بخش از نقشه راهی خزر شهر می شوند! در طول مسیر چند صحنه گنجانده شده که عبارت است از: خوردن ناهار ابتدا با امتناع و سپس با لذت، کمی بعد همه مسموم شده‏اند و دیدن دستشویی رفتن‏های مداوم آنها، کمی بعد پلیس آنها را جریمه می‏کند، بعد از فردی آدرس می‏پرسند، بعد کامران از یک مغازه آدرس را جویا می‏شود، سپس قلدر خزر شهر به همراه دیگر قلدران با چوب و چماق به دنبال آنها می‏گذارند. بین کلیه این صحنه‏ها، تصاویری از حرکت اتوموبیل شیک و لوکس گذاشته شده است ( لابد به شیوه ژانر جاده‏ای!). حال اگر کل این سکانس که از دم‏ دستی‏ ترین شوخی‏ها تشکیل شده را در آورند جز کم شدن زمان ، چه اتفاقی رخ می دهد؟
کارگردانی کار بیشتر به کارگردانی میز گردها شباهت دارد. یعنی دو نقطه تعیین شده، بازیگران بسیار منظم و مرتب در این دو نقطه که زوایای دو دوربین در دو جهت هستند قرار می‏گیرند. دیالوگ‏ هايشان را می‏گویند و می‏روند. در برخی از صحنه‏ها که تدوینگر مجبور بوده تا نمای لانگ شاتی از آنها بگذارد، دقت جای‏گیری بازیگران در نقاط مشخص شده دیده می‏شود که البته بسیار مصنوعی جلوه می کند. این نوع از طرز قرار گرفتن بیننده را به یاد آن دایره قرمز رنگ «ویلای من» می‏ اندازد که هر شخص تازه واردی باید قبل از ورود به ویلا روی آن بایستد!
در پایان حیرت نگارنده، آنجا بیشتر می‏شود که مسوولان فرهنگی، فیلمسازان و سینماگران و برنامه‏سازان ما، این دست از کارها را مفید به حال جامعه می‏دانند و تنها نگرانی‏شان، چند فیلم سینمایی است که در جشنواره‏های خارجی ، در حال سیاه‏نمایی ایران و ایرانیان است.اگر شخصیت‏ های این سریال یا کارهای دیگر را نمادی از جامعه ایران بدانیم و ببینیم به نظر، توهین و سیاه‏نمایی واقعی درست همین جاست. خصلت‏های بدی چون خود رای و مستبد بودن (خان مظفر و منصور خان)، بلاهت و سر خوش بودن (خانواده بردبار خان)، سوءاستفاده کردن و منفعت بردن (شیدا و برادرش)، کلاهبردار بودن( وکیل و رییس‏اش) و... همگی در یک مجموعه که برابر است با یک جامعه جمع شده‏اند.
آیا جامعه ایران و مردمانش از دید سازنده چنین است؟!

باتشکر از آقای عمرانی